جدول جو
جدول جو

معنی خوک آب - جستجوی لغت در جدول جو

خوک آب
دهی است از دهستان کاریزنو بالاجام شهرستان مشهد، واقع در شمال باختری تربت جام و باختر شوسۀ عمومی مشهد به تربت جام، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاک آب
تصویر خاک آب
آبی که پس از پاشیدن تخم برای نخستین بار به زمین می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنک آب
تصویر تنک آب
آب کم عمق، برای مثال دریای فراوان نشود تیره به سنگ / عارف که برنجد تنک آب است هنوز (سعدی - ۱۰۵)
فرهنگ فارسی عمید
(خُ)
مرواریدی است ناصاف و تیره و بی آب (جواهرنامه). قسمی مروارید است منسوب به قنای تیره رنگ که سپیدی آن بسپیدی گچ زند و آب و رونقی نیکو ندارد و به سنگ ریزه ماند، مقابل خوشاب که مروارید مدحرج رخشان و آبدار است. (یادداشت بخط مؤلف). و رجوع به الجماهیر بیرونی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ)
آب نمک. نمکاب. آب ممزوج به نمک بسیار. آب که در آن نمک حل کرده باشند حفظ پنیر و امثال آن و نیز نگاه داری ماهی و گوشت و بعضی بقول و حبوب را. (از یادداشت مؤلف) : و هفت شبانروز در نمک آب نهند (ترنج را که خواهند پرورده کنند) و هر روز آب و نمک تازه کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بهترین تدبیری اندر این حال آن است که او را زود به نمک آبی رقیق... بشویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان ده پیر که در بخش حومه شهرستان خرم آباد واقع است، 120 تن سکنه دارد که از طایفۀپیرالوند هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد واقع در 7هزارگزی جنوب باختری فریمان، سر راه مالرو عمومی فریمان به پاقلعه، جلگه و معتدل، دارای 86 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا سیب زمینی، غلات و بنشن، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
رودخانه رودکده. رجوع به رود و رودخانه شود:
چنین گفت با لشکر افراسیاب
که چون من گذر یابم از رود آب.
فردوسی.
به هومان بفرمود کاندر شتاب
عنان را بکش تا لب رود آب.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(قُبْ بَ کِ)
حباب. (آنندراج) ، جل وزغ و طحلب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ نُ / تُ نُ)
کم آب. (آنندراج). کم عمق و پایاب و آب کم عمق. (ناظم الاطباء). آب باریک. آب کم. آب کم عمق در جوی یا در رودی. آبی رونده و قلیل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
دریای فراوان نشود تیره به سنگ
عارف که برنجد تنک آبست هنوز.
(گلستان).
جان به تن از نارسایی های همت مانده است
بس که این دریا تنک آبست کشتی در گل است.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج).
رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی از دهستان بخش سرباز شهرستان ایرانشهر است که 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
زردآب، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ لَ)
آنکه لب خوش ترکیب و شکرین و زیبا دارد:
دلم مهربان گشت بر مهربانی
کشی دلکشی خوش لبی خوش زبانی.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(خُ لَ)
گرسنه. نهار. غذا ناخورده:
چو از خنجر روز بگریخت شب
همی تاخت ترسان دل و خشک لب.
فردوسی.
یکی را ز کمی شده خشک لب
یکی از فزونیست بی خواب شب.
فردوسی.
شود مرد درویش از آن خشک لب
همی روز را بگذراند بشب.
فردوسی.
کسی کو ندارد بود خشک لب
چنان چون تویی گرسنه نیمه شب.
فردوسی.
، تشنه. (یادداشت بخط مؤلف) :
بکار آب که این لفظ صوفیان دانند
برفت آبش و از آب شرع خشک لب است.
خاقانی.
خیری بیمار بود خشک لب از تشنگی
ژاله که آن دید ساخت شربت کوثرگوار.
خاقانی.
زبان تر کن بخوان این خشک لب را
بروز روشن آر این تیره شب را.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خَرْ رِ)
دهی است از دهستان ماهیدشت بالابخش مرکزی شهرستان کرمانشاه، واقع در بیست ویک هزارگزی جنوب کرمانشاه وجنوب و کنار رود خانه مرگ، واقع در دشت و سردسیر. آب آن از رود خانه مرگ. محصولات آن غلات و لبنیات و توتون و حبوبات و صیفی و چغندرقند. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است و در تابستان از طریق رباطقیماس اتومبیل می توان برد. در سه محل بفاصله یک کیلومتر واقع و به علیا و وسطی و سفلی مشهورند. در خره آب سفلی اشجار بید وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(حَ ضِ)
آبگیر. آبدان، حوض آب و حوض ماهی، کنایه از برج حوت که برج دوازدهم فلک است. (برهان) (آنندراج) ، آسمان. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
دهی است از دهستان فراشبند بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در شمال باختری فیروزآباد و کنار راه عمومی فراشبند به فیروزآباد با آب و هوای گرم و 159 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
آب شیرین و گوارا. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ نُ)
قریتی است دوفرسنگی مشرقی شهر داراب و در سال 1300 هجری قمری محمدرضاخان قوام الملک آن رااحداث نموده است. (فارسنامۀ ناصری). در فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 آمده: دهی است از دهستان هشیو از بخش داراب شهرستان فسا. واقع در 12هزارگزی جنوب داراب با 181 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غله و برنج است. شغل اهالی زراعت و قالی بافی و راه فرعی است
لغت نامه دهخدا
اولین آبی است که بزراعت کاشته شده میدهند، (چ روستائی یا دائره المعارف فلاحتی تألیف تقی بهرامی ص 485)، آب بار اول که پس از پاشیدن تخم به کشت دهند و آن را کلوخ گویند، آبی که پس از تسطیح زمین و شکستن کلوخها بزمین دهند، آبی که رز را دهند پس از هرس، (در اصطلاح مردم شهریار)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ)
کنایه از نقش آب که ثبات و بقا ندارد. (آنندراج) :
هست با خط تو خط چینیان چون خط آب
هست با اقلام تو شمشیر شیران خر گواز.
منوچهری (از آنندراج).
چون خط آب را کنند نشان
پیل بیرون کشند پیل کشان.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
آب مخلوط با نمک: ... و گر خشک دیر شود نمک آب اندک اندک بر آنجا زنند تا خشک شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبک آب
تصویر قبک آب
گنبدک سیاب (حباب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنک آب
تصویر تنک آب
کم عمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشک لب
تصویر خشک لب
گرسنه، عذا نا خورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوغ آب
تصویر دوغ آب
دوغاب، آشی است که از شیر سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط آب
تصویر خط آب
خیزابه کوهه (موج)
فرهنگ لغت هوشیار
جوی در تاویل، مردی محتشم با منفعت است. اگر بیند که آب جوی برداشت، دلیل که به قدر آن از مردی محتشم مال یابد. اگر بیند جوی خورد، زندگانی بود. جابر مغربی
جوی آب در خواب، چون آب خوش طعم بود و پاکیزه، دلیل که زندگانی او خوش است. اگر بیند از جوئی مجهول آب صافی می خورد و این کس در سفر است یا درجایگاهی بیگانه، دلیل که در کاری مجهول مشغول شود و عمر خود را دراز گذراد و به مقدار آن آب که در جوی خورده بود منفعت یابد. اگر آب جوی شور و تلخ و ناخوش بود، دلیل بود بر تلخی معیشت و زندگانی او. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب